{سیاه سفید قلبم}
=دمت گرم
_چاکریم
وارد اشپزخانه شدم زیره کتری رو کم کردم و دوتا استکان چای ریختم و دوتا شکلات و قندان به سینی اضافه کردم به سمته طوفان حرکت کردم و رو به روش نشستم
=خوب بگو ببینم میخای کی بهش بگی
_چیو
نگاه چپی بهم انداخت
=به سپیده بگی دسش داری
_نمیدونم باید برنامه ریزی کنم
_تو چی میخای چه کنی
=هیچی فعلا باید ببینم دوسم داره یا نه
_یعنی مطمئن نیسی دوست داره
=نه یعنی نمیدونم
#مائده
اومده بودم کرج به بهونه اینکه مشکلی برام پیش اومده، اومدم کرج دیگه خسته شدم از اون حرفایی که بهم زد تو شک بودم هنوز نتونستم حضم کنم پدریی که برام مثله یه قهرمان بوده باهام اینکارو کرده باشه اونم با دخترش خسته شدم از این فکرای مضخرف دیگه خودمم دوست ندارم از خودم متنفرم از اینکه سادم از اینکه نتونستم جلوی خودمو بگیرم حداقل اون بتونه زندگی کنه اما من خودخواه فقط حرفم ذون بود به خاطره خودخاوه بودنم زندگیشو تباه کردم از دیشب چیزی نخوردم و الان حسابی گشنم شده بود.
دره اتاق زده شد
پارت جدید♡
_چاکریم
وارد اشپزخانه شدم زیره کتری رو کم کردم و دوتا استکان چای ریختم و دوتا شکلات و قندان به سینی اضافه کردم به سمته طوفان حرکت کردم و رو به روش نشستم
=خوب بگو ببینم میخای کی بهش بگی
_چیو
نگاه چپی بهم انداخت
=به سپیده بگی دسش داری
_نمیدونم باید برنامه ریزی کنم
_تو چی میخای چه کنی
=هیچی فعلا باید ببینم دوسم داره یا نه
_یعنی مطمئن نیسی دوست داره
=نه یعنی نمیدونم
#مائده
اومده بودم کرج به بهونه اینکه مشکلی برام پیش اومده، اومدم کرج دیگه خسته شدم از اون حرفایی که بهم زد تو شک بودم هنوز نتونستم حضم کنم پدریی که برام مثله یه قهرمان بوده باهام اینکارو کرده باشه اونم با دخترش خسته شدم از این فکرای مضخرف دیگه خودمم دوست ندارم از خودم متنفرم از اینکه سادم از اینکه نتونستم جلوی خودمو بگیرم حداقل اون بتونه زندگی کنه اما من خودخواه فقط حرفم ذون بود به خاطره خودخاوه بودنم زندگیشو تباه کردم از دیشب چیزی نخوردم و الان حسابی گشنم شده بود.
دره اتاق زده شد
پارت جدید♡
۳.۱k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.